English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 170 (8739 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
promissory note U برگه بدهی
promissory notes U برگه بدهی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
conversion U استفاده بلاجهت و من غیر حق از مال غیر اختلاس کردن تبدیل یک بدهی به بدهی دیگربا نرخ ارز کمتر
conversions U استفاده بلاجهت و من غیر حق از مال غیر اختلاس کردن تبدیل یک بدهی به بدهی دیگربا نرخ ارز کمتر
decaphyllous U ده برگه
bract U برگه
unifoliate U یک برگه
follicle U برگه
trifolite U سه برگه
diphyllous U دو برگه
lamellated U برگه برگه
follicles U برگه
cards U برگه
card U برگه
five leaved U پنج برگه
layout sheet U برگه طرح
letter of credit U برگه اعتبار
issue note U برگه صدور
forms U برگه ورقه
formed U برگه ورقه
form U برگه ورقه
heptaphyllous U هفت برگه
handout U برگه اطلاعات
trefoil U شبدر سه برگه
This page owner U دارنده این برگه
tetraphyllous U چهار برگه
septifolious U هفت برگه
information sheet U برگه اطلاعات
walking papers <idiom> U برگه اخراج
scorecards U برگه نام بازیگران
scorecard U برگه نام بازیگران
pink slip <idiom> U برگه اخراج از شغل
scratch sheet U برگه نامنویسی اسبها
materials transfer notes U برگه انتقال مواد
materials returned note U برگه مواد برگشتی
goods received note U برگه دریافت کالا
foliaceous U برگه دار برگی
trip ticket U برگه اجازه مسافرت
personal data sheet U برگه اطلاعات فردی
card sorting test U ازمون دسته بندی برگه ها
flap U برگه یا قسمت اویخته زبانه کفش
flapped U برگه یا قسمت اویخته زبانه کفش
flaps U برگه یا قسمت اویخته زبانه کفش
no answer [n/a] [in forms] U بدون پاسخ [در برگه برای پر کردن]
consular invoice U برگه فروش با مهر کنسول گری
to get [be given] your card [British E] <idiom> U برگه اخراج از شغل را گرفتن [اصطلاح روزمره]
to get [be given] the pink slip [American E] <idiom> U برگه اخراج از شغل را گرفتن [اصطلاح روزمره]
debits U بدهی
debit U بدهی
liabilities U بدهی
liability to disease U بدهی
debiting U بدهی
debited U بدهی
due U بدهی
debts U بدهی
debt U بدهی
liability U بدهی
indebtedness U بدهی
due bill U سند بدهی
debiting U ستون بدهی
oxygen debt U بدهی اکسیژن
public debt U بدهی دولت
legal liability U بدهی قانونی
floating debt U بدهی متغیر
national debt U بدهی ملی
debits U ستون بدهی
private debt U بدهی خصوصی
debits U حساب بدهی
liabilities and assets U بدهی و دارایی
net debt U بدهی خالص
debiting U حساب بدهی
the d. of a debt U پرداخت بدهی
promissory note U سند بدهی
promissory notes U سند بدهی
debit U حساب بدهی
debit U ستون بدهی
liability insurance U بیمه بدهی
debt perpetrator U مرتکب بدهی
debt perpetrator U خطاکار در بدهی
debited U حساب بدهی
debited U ستون بدهی
to get into debt U بدهی پیداکردن
to be in debt U بدهی داشتن
bank overdraft U بدهی به بانک
current liability U بدهی جاری
contingent liability U بدهی اتفاقی
contingent liability U بدهی احتمالی
liquidation U پرداخت بدهی
credit note U سند بدهی
credit notes U سند بدهی
absolute liability U بدهی مطلق
acknowladgement of debt U قبول بدهی
acknowledgement of debt U اقرار به بدهی
book debts U بدهی دفتری
admission of liability U قبول بدهی
capital liability U بدهی درازمدت
capital liability U بدهی سرمایه
arrear U بدهی پس افتاده
arrear U بدهی معوق
back U بدهی پس افتاده
backs U بدهی پس افتاده
collective liability U بدهی جمعی
debt U بدهی داشتن
debts U بدهی داشتن
debit card U کارت بدهی
debt burden U بار بدهی
debit note U صورتحساب بدهی
an active debt U بدهی با ربح
to pay one's way U بدهی بهم نزدن
rebate U پرداخت قسمتی از بدهی
rebates U پرداخت قسمتی از بدهی
debit U در ستون بدهی گذاشتن
debited U در ستون بدهی گذاشتن
defaults U عدم پرداخت بدهی
solvency U توانایی پرداخت بدهی
liquidation [of something] U پرداخت بدهی [اقتصاد]
realization [American E] [of something] U پرداخت بدهی [اقتصاد]
realisation [British E] [of something] U پرداخت بدهی [اقتصاد]
due U بدهی موعد پرداخت
To be in debt up to ones ears. U غرق بدهی بودن
debiting U در ستون بدهی گذاشتن
monetization U پرداخت نقدی بدهی
deep in debt U تا گردن زیر بدهی
up to the eyes in debt U تا گردن زیر بدهی
embarrassed with debts U زیر بار بدهی
default U عدم پرداخت بدهی
consolidated debt U بدهی یک کاسه شده
debits U در ستون بدهی گذاشتن
chargeable U قابل بدهی یا پرداخت
charge account U حساب بدهی مشتری
defaulting U عدم پرداخت بدهی
i paid the debt plus interest U بدهی را با بهره ان دادم
defaulted U عدم پرداخت بدهی
debit U به حساب بدهی کسی گذاشتن
debiting U به حساب بدهی کسی گذاشتن
debits U به حساب بدهی کسی گذاشتن
to pay off a debt [mortgage] U بدهی [رهنی] را قسطی پرداختن
to keep ones he above water O از زیر بدهی بیرون آمدن
Do you have an extra pen to lend me? U یک قلم زیادی داری به من بدهی ؟
emcumbered with debts U زیر بار قرض یا بدهی
debited U به حساب بدهی کسی گذاشتن
to detain one's due U بدهی خودرا نگه داشتن
amortization U پرداخت بدهی به اقساط مساوی
insolvency U عدم توانایی در پرداخت بدهی
billing U صورتحساب بدهی را تنظیم وارسال کردن
pay off U با دادن بدهی از شرطلبکاری خلاص شدن
to keep ones head above water خود را از بار بدهی رها کردن
debt of record U بدهی قانونی record of court محکوم به
You must account for every penny. باید تا دینار آخر حساب پس بدهی
monetization U پرداخت بدهی دولت از طریق انتشارپول
omittance is no quit tance U بستانکاردلیل پرداخته شدن بدهی نیست
Could you lend me some money ? U می توانی یک قدری به من پول قرض بدهی ؟
deficit U کسر موازنه مازاد بدهی بر موجودی کمبود
deficits U کسر موازنه مازاد بدهی بر موجودی کمبود
tax avoidance U اجتناب از پرداخت مالیات کاهش بدهی مالیاتی
debt discount U تفاوت ارزش اسمی بدهی واصل مبلغ
working capital U مبلغ اضافی سرمایه جاری پس از کسر بدهی
an insolvent estate U دارایی یا ملکی که برای پرداخت بدهی بسنده نباشد
debt of honour U بدهی که پرداخت ان به خوش حسابی بدهکار بستگی دارد
Could you move the table a little bit ? U ممکن است این میز راقدری تکان بدهی ؟
elegit U حکم توقیف اموال مدیون تا زمان واریز بدهی خود
good riddance <idiom> U وقتی چیزی را از دست بدهی وبخاطرش خیلی خوشحال باشی
delegatee U کسیکه پرداخت بدهی شخص دیگر به او واگذار شده است
judgement dept U بدهی که دادگاه حکم پرداخت انرا صادر نموده است
current liability U اقلامی از بدهی که پرداخت انها از محل دارایی جاری باشد
lien U حق تصرف مال یا ملکی تاهنگامیکه بدهی وابسته به ان داده شود
leverage U نسبت بدهی به دارائی خالص تغییر نسبت غیر معین
collocation U ترتیب نوبت و ترتیب پرداخت بدهی به طلبکاران
current ratio U نسبت دارایی موجود به بدهی موجود
due bill U در CL به این شکل تنظیم میشود : بدهی به اقای ..... مبلغ ..... است که عندالمطالبه پرداخت خواهد شد . تاریخ .... این سند بر خلاف برات و سفته به حواله کرد قابل پرداخت نیست
Recent search history Forum search
1this document is valid until
1due amount
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com